مقدمه
دنیای فناوری هرگز از حرکت نمیایستد. تحولات سریع و رقابت بیامان، بهویژه در حوزه #هوش_مصنوعی، هر روز با پیشرفتهای جدید ما را شگفتزده میکند. ظهور ChatGPT و OpenAI معادلات بازار هوش مصنوعی عمومی را بر هم زد و غولهایی مانند گوگل را به واکنش واداشته است. این اتفاق نشان دهنده اهمیت نوآوری، بازاریابی هوشمندانه و سرعت عمل در دنیای رقابتی امروز است.
ظهور یک غولکش: ChatGPT و OpenAI
ChatGPT به سرعت در میان کاربران محبوب شد و به عنوان نمادی از هوش مصنوعی در ذهن آنها جای گرفت. تا جایی که بسیاری، Gemini گوگل را به اشتباه “ChatGPT گوگل” مینامند! یعنی چت جی پی تی به نماد #LLM ها یا حتی نماد هوش مصنوعی تبدیل شده است، در حالی که غولهای بزرگی در صنعت #AI مثل آی بی ام و گوگل سالها در حال آموزش دادن مدلهای هوش مصنوعی هستند. اما OpenAI چگونه توانست در مدت زمان کوتاهی به چنین موفقیتی دست یابد؟
OpenAI: از آرمانگرایی تا اتحاد استراتژیک
OpenAI در سال 2015 با هدف بلندپروازانه توسعه #هوش_مصنوعی_عمومی (AGI) به نفع همه بشر تأسیس شد. اما برای رسیدن به این هدف به منابع مالی و زیرساختهای فناوری قوی نیاز داشت. اینجا بود که Microsoft با سرمایهگذاری کلان بیش از 10 میلیارد دلار وارد معرکه شد و به شریک استراتژیک OpenAI تبدیل شد. این اتحاد استراتژیک، یکی از عوامل کلیدی موفقیت OpenAI بود. این همکاری به OpenAI اجازه داد تا از زیرساختهای ابری و محاسباتی قدرتمند Microsoft Azure برای آموزش و اجرای مدلهای هوش مصنوعی خود استفاده کند و همچنین فناوریهای خود را از طریق محصولات مایکروسافت (مانند Bing) به مخاطبان گستردهتری عرضه کند.
ChatGPT: محصولی که بازار را دگرگون کرد
ChatGPT یک مدل زبانی بزرگ (LLM) است که با استفاده از معماری Transformer و حجم عظیمی از داده آموزش دیده است. این مدل تواناییهای شگفتانگیزی در تولید متن خلاقانه، ترجمه زبان، خلاصهسازی متن، پاسخگویی به سوالات پیچیده و حتی تولید کد دارد. اما رمز موفقیت ChatGPT فقط به قدرت فنی آن محدود نمیشود. OpenAI با انتخاب یک استراتژی بازاریابی تهاجمی و انتشار عمومی ChatGPT به صورت رایگان (در نسخه 3.5)، توانست به سرعت مخاطبان عظیمی را به خود جذب کند و نه تنها به یک پدیده جهانی تبدیل شود، بلکه برند خود را به عنوان یک رهبر در زمینه هوش مصنوعی در میان عموم مردم تثبیت کرد و در اذهان عمومی به عنوان نماد هوش مصنوعی مطرح شد. این شهرت عمومی باعث شد سرمایهگذاران بیشتری به OpenAI روی بیاورند تا سرانجام اتفاق بزرگی برای این شرکت رقم خورد.
قرارداد OpenAI با اپل (Apple)
قرارداد OpenAI با اپل برای بسیاری از کارشناسان مهر تاییدی بر موقعیت OpenAI به عنوان رهبر جدید بازار هوش مصنوعی عمومی بود. این قرارداد که به OpenAI اجازه میدهد #هوش_مصنوعی خود را در محصولات اپل ادغام کند، نه تنها سود مالی هنگفتی برای OpenAI به همراه دارد، بلکه دسترسی به میلیونها کاربر اپل را برای آنها فراهم میکند. این اتفاق به OpenAI کمک میکند تا دادههای بیشتری جمعآوری کند، مدلهای هوش مصنوعی خود را بهبود بخشد و جایگاه خود را به عنوان پرچمدار هوش مصنوعی در جهان تثبیت کند. همکاری با غول فناوری مانند اپل برای هر استارتاپی یک رؤیا است و OpenAI با ChatGPT توانست این رؤیا را به واقعیت تبدیل کند.
گوگل: از سلطه مطلق تا غرور و غفلت
گوگل سالهاست که به عنوان سلطان بلامنازع #موتورهای_جستجو و یکی از پیشگامان حوزه هوش مصنوعی شناخته میشود. محصولات گوگل، مانند Google Search، Gmail، Android و YouTube، در زندگی روزمره میلیاردها کاربر نفوذ کرده و به منبع اصلی اطلاعات و سرگرمی برای آنها تبدیل شده است. هر شهروند فعال در اینترنت به طور متوسط از حداقل 3 محصول گوگل به طور روزانه استفاده میکند!
اما این سلطه مطلق گوگل را در برخی زمینهها به دام غرور و غفلت انداخته بود. گوگل با وجود سرمایهگذاری هنگفت در زمینه هوش مصنوعی و داشتن محصولاتی مانند Bard (و بعدها Gemini)، نتوانست به موقع هوش مصنوعی عمومی خود را به بازار مصرفکننده معرفی کند. گوگل به اشتباه تصور میکرد که اعتبار و کیفیت محصولاتش به تنهایی برای جذب کاربران کافی است و از اهمیت #بازاریابی_برونگرا در بازار هوش مصنوعی مصرفی غافل شد. این اشتباه استراتژیک، به OpenAI اجازه داد تا با سرعت عمل خود و با یک استراتژی بازاریابی تهاجمی، سهم قابل توجهی از بازار هوش مصنوعی عمومی را از آن خود کند.
تغییر رویکرد گوگل: از درونگرایی به برونگرایی
گوگل پس از مشاهده موفقیت OpenAI و ChatGPT، سعی کرد با تغییر نام Bard به Gemini و اتخاذ رویکردی برونگراتر، جایگاه از دست رفته خود را باز پس گیرد. این تغییر رویکرد نشان دهنده احساس شکست گوگل و تلاش آنها برای جبران عقبماندگی در این عرصه بود. گوگل با ارائه Gemini در محصولات مختلف مانند Gmail و Docs، سعی کرد آن را به طور گستردهتری به کاربران معرفی کند و با کمپینهای تبلیغاتیجدید، آگاهی از برند خود را در زمینه هوش مصنوعی افزایش دهد. این تغییر رویکرد، مشابه استراتژی گوگل در مورد گوشیهای Pixel است که پس از شکست نسلهای اولیه، با افزایش تبلیغات و تمرکز بر آگاهیبخشی، به موفقیتهایی دست یافت.
دلایل تغییر نام Bard به Gemini
-
رفع تصویر منفی Bard: Bard در ابتدا نتوانست انتظارات را برآورده کند و با انتقاداتی مواجه شد. تغییر نام به Gemini به گوگل اجازه داد تا از تصویر منفی Bard فاصله بگیرد و شروع تازهای داشته باشد.
-
انعکاس قابلیتهای جدید: Gemini تنها یک چتبات نیست، بلکه خانوادهای از مدلهای هوش مصنوعی گوگل است که قرار است در محصولات مختلف این شرکت مانند Gmail و Docs ادغام شود. نام Gemini بهتر میتواند این قابلیتهای گستردهتر را منعکس کند.
-
هماهنگی با استراتژی جدید بازاریابی: گوگل با تغییر نام به Gemini، به دنبال یک شروع تازه در بازار هوش مصنوعی است. نام Gemini با استراتژی بازاریابی جدید گوگل که بر روی #برونگرایی و افزایش آگاهی از برند تمرکز دارد، هماهنگی بیشتری دارد.
مقایسه غولها: Gemini در مقابل ChatGPT
هر دو مدل زبانی Gemini و ChatGPT از معماری Transformer استفاده میکنند و قابلیتهای مشابهی در زمینههای تولید متن، ترجمه زبان و پاسخگویی به سوالات دارند. اما Gemini و ChatGPT تفاوتهای ساختاری قابل توجهی دارند:
-
زیرساخت و ظرفیت: Gemini بر روی زیرساخت ابر قدرتمند گوگل ساخته شده و به منابع داده فراوانی دسترسی دارد. در مقابل، ChatGPT هنوز در مراحل اولیه توسعه خود است و محدودیتهایی در مقیاس و ظرفیت پردازش دارد.
-
تمرکز و گستردگی: Gemini به عنوان بخشی از استراتژی گوگل برای ادغام هوش مصنوعی در تمامی محصولات و خدمات خود طراحی شده است. در مقابل، ChatGPT بیشتر بر روی وظایف خاصی مانند تولید متن و مکالمه تمرکز دارد.
آینده این رقابت بستگی به این دارد که هر شرکت چقدر سریع بتواند فناوریهای خود را بهبود بخشد و آنها را به طور موثر به بازار عرضه کند. در حال حاضر، Gemini از مزیت ادغام با سایر محصولات گوگل و دسترسی به اطلاعات گسترده گوگل بهرهمند است، در حالی که ChatGPT در زمینه تولید متن خلاقانه و منسجم عملکرد بهتری دارد.
تجربه جدید و جنجالبرانگیز: صدای اسکارلت جوهانسون در ChatGPT
یکی از جدیدترین و جنجالبرانگیزترین اتفاقات در حوزه #هوش_مصنوعی، استفاده از صدای اسکارلت جوهانسون، بازیگر معروف هالیوود، در نسخه جدید ChatGPT بود. این اتفاق نشان دهنده تلاش OpenAI برای ایجاد تجربهای جدید و منحصربهفرد برای کاربران و همچنین استفاده از قدرت سلبریتیها برای جلب توجه و افزایش محبوبیت ChatGPT است. این استراتژی با انتقاداتی نیز همراه بوده است، به خصوص از سوی طرفداران فیلم “Her” که در آن از صدای اسکارلت جوهانسون برای شخصیت هوش مصنوعی استفاده شده بود.
سم آلتمن و خلق رویایی آیندهنگرانه: تجربهای فراتر از واقعیت
یکی از نکات کلیدی موفقیت سم آلتمن و OpenAI، خلق تجربهای منحصربهفرد برای کاربران است، تجربهای که آرزوهای آیندهنگرانه انسان را به واقعیت نزدیک میکند. او با هوشمندی از عناصر فیلمهای تخیلی مانند “Her” و استفاده از صدای بازیگران معروف در ChatGPT، توانسته تجربهای فراتر از یک چتبات ساده به کاربران ارائه دهد.
آلتمن به خوبی میداند که در #بازاریابی امروز، تجربه مشتری حرف اول را میزند. او به جای تمرکز صرف بر دقت اطلاعات، بر احساسات و تخیل کاربران تمرکز کرده و به آنها اجازه میدهد رویای تعامل با هوش مصنوعی به سبک فیلمهای علمی-تخیلی را تجربه کنند.
بازاریابی برونگرا: نبرد برای حفظ برند و اعتبار
گوگل برای حفظ جایگاه برند و اعتبار خود در ذهن کاربران، به طور فزایندهای به #بازاریابی_برونگرا (Outbound Marketing) روی آورده است. یکی از جالبترین استراتژیهای جدید گوگل، خرید جایگاههای تبلیغاتی در موتور جستجوی خود برای حفظ اعتبار و جایگاه برند خود است. به عنوان مثال، اگر شما عبارت “Google One” را در گوگل جستجو کنید، ممکن است در نتایج جستجو، تبلیغات شرکتهای رقیب مانند Amazon Web Services (AWS) را مشاهده کنید. گوگل برای جلوگیری از این اتفاق و حفظ جایگاه برند خود، اقدام به خرید جایگاه تبلیغاتی برای نام محصولات خود میکند تا تبلیغات رقبا در کنار نام محصولات گوگل نمایش داده نشود. این استراتژی نشان میدهد که گوگل به اهمیت حفظ برند و اعتبار خود در ذهن کاربران پی برده است و برای این کار حاضر است هزینه کند.
نتیجهگیری
موفقیت OpenAI و ChatGPT نشان داد که در دنیای فناوری امروز، هیچ شرکتی، هر چقدر هم قدرتمند، از رقابت در امان نیست. بازاریابی هوشمندانه، نوآوری مستمر و سرعت عمل، عوامل کلیدی برای موفقیت در این بازار رقابتی هستند.
درسهای ChatGPT برای #مدیران_ارشد_مارکتینگ
موفقیت ChatGPT و OpenAI درسهای عمیقی برای مدیران ارشد بازاریابی دارد که فراتر از هیاهوی رسانهها هست و ریشه در اصول بازاریابی دارد:
-
Product-Led Growth در عمل: OpenAI نشان داد که با یک محصول واقعا متفاوت و کارآمد، بازاریابی میتواند به حداقل برسد. تمرکز بر ارزش محصول و ایجاد تجربه کاربری فوقالعاده، خودش به بهترین تبلیغ تبدیل میشود.
- مهمترین درس برندینگ که استیو جابز به ما آموخت و شرکتش رو برنده کرد اینه که تجربه مشتری و ایجاد یک حس منحصر به فرد و خاص برای یک برند از هر چیزی مهمتر هست!
-
شکاف بین B2B و B2C: گوگل در بازار B2B هوش مصنوعی موفق بود، اما در B2C شکست خورد. این نشان میدهد که انتقال Brand Equity از بازار سازمانی به مصرفکننده آسان نیست و نیاز به استراتژی متفاوتی دارد.
-
قدرت Community Building: OpenAI با انتشار عمومی و دسترسی آسان، نه تنها کاربران عادی را جذب کرد، بلکه جامعهای از توسعهدهندگان و مشتاقان هوش مصنوعی را دور محصولش جمع کرد که به تبلیغ ارگانیک و بهبود سریع ChatGPT کمک کرد.
-
اهمیت Go-to-Market Strategy: OpenAI با درک صحیح از بازار و تقاضای موجود، ChatGPT را در زمان مناسب ارائه کرد. این در حالی بود که گوگل با محصولاتی مثل Bard، به علت زمانبندی اشتباه و بازاریابی ضعیف نتوانست از این فرصت استفاده کند.
-
بازنگری در Brand Positioning: تغییر نام Bard به Gemini نشان میدهد که حتی برندهای بزرگ هم باید در صورت نیاز، جایگاه برند و استراتژی بازاریابی خود را تغییر دهند تا با شرایط جدید بازار هماهنگ بشوند.
-
قدرت بازاریابی تهاجمی: در دنیای رقابتی امروز، صرفاً تکیه بر کیفیت و اعتبار محصول کافی نیست. بازاریابی تهاجمی و ایجاد آگاهی از برند، برای موفقیت ضروری است.
-
اهمیت زمانبندی: ارائه محصول در زمان مناسب، میتواند نقش تعیینکنندهای در موفقیت آن داشته باشد. OpenAI با انتخاب زمان مناسب برای عرضه ChatGPT، توانست از تقاضای رو به رشد بازار برای ابزارهای هوش مصنوعی مولد بهره ببرد.
-
نیاز به بازاریابی برونگرا: در کنار بازاریابی درونگرا، استفاده از بازاریابی برونگرا برای جذب مخاطب و ایجاد آگاهی از برندضروری است.
-
تهدید رقبای جدید: همیشه باید احتمال ظهور رقبای جدید و تغییر ناگهانی بازار را در نظر گرفت. گوگل در بازار هوش مصنوعی مصرفی توسط یک رقیب نسبتاً جدید مانند OpenAI غافلگیر شد.